«فدریک دوئرنیک» جواهرساز نیست ولی طرح بعدیاش یک گردنبند است. خصوصیت ویژه این گردنبند آن است که به جای یک سنگ گرانقیمت، یک جعبه کوچک در خود دارد. هم اکنون چیزی حدود ۵ سانتیمتر در ۵ سانتیمتر است و دوئرنیک در تلاش است اندازهاش را کمتر هم بکند. این یک گردنبند معمولی نیست!
در داخل این جعبه، یک باتری و یک سیستم عطرافشانی تعبیه شده که طبق دستور یا اصطلاحاً بر اساس تقاضا از خودش عطر اسپری میکند و دوئرنیک اسمش را گذاشته «حبابک عطر».
این مبتکر ساکن هلند، یکی از بنیانگذاران استارتآپ سنترونیکس می باشد که پیش از این نیز یک ماشین تولید عطر و ادکلن طراحی کرده بود. این دستگاه بر اساس جواب های مشتری به یک سری سئوال مشخص، عطر دلخواه مشتری را تولید میکند. حالا دوئرنیک تصمیم گرفته از همان تکنولوژی برای تولید نمونه کوچکتری استفاده نماید که تولید دیجیتالی رایحه در هرجایی امکان پذیر باشد.
تصور کنید یکی از این گردنبندها را به گردن می آویزید و به سینما می روید و یک اپلیکیشن-Application را باز میکنید تا در مواقع کلیدی، رایحه هایی را از خودش ساطع کند. البته دوئرنیک تأکید میکند که خیلی مانده تا دستگاه نهایی آماده بهره برداری شود. اندازه دستگاه و عمر باتری و همچنین کیفیت رایحهها و چگونگی پخش اسپری آنها هنوز با حالت ایدهآل فاصله زیادی دارد.
دوئرنیک در جایی بیان میکند: :ایده نخست ما روی نمونه جواب داده و تا امروز هیچ دستگاه دیگری طراحی نشده که به این روش عمل کند. لذا درحال ثبت اختراع هستیم”.
البته امیدواریم در قدم بعدی بتوانیم با تمرکز روی ظرافتهای طراحی، سرمایهگذار جذب کنیم تا برای تولید یک نسخه قابل پوشیدن پول کافی داشته باشیم.
هر چند دوئرنیک نخستین شخصی نیست که سعی نموده تا برای تجربه غوطهور شدن در حواس، از “پخش بو بر اساس تقاضا” استفاده کند. وی میداند که پیش از او مبتکران دیگری هم در این مسیر پیچیده گام بر داشته اند و شکست خورهاند.
حتّی میگویند در یونان باستان هم تلاشهایی در این زمینه شده است! در شعری قدیمی میخوانیم که چطور بالهای کبوتران را به روغن معطر آغشته کرده بودند تا پرندگان با بال زدن خود در خلال جشنها و گردهماییها، عطر و رایحه ها را در فضا پراکنده کنند.
در آغاز عصر ظهور سینما نیز تلاشهایی برای اضافه کردن رایحه به تجربه مشاهده فیلم سینمایی انجام پذیرفت. سال ۱۹۱۶ میلادی، مالک سینمایی فضای سالن را در زمان اکران مسابقه فوتبال آمریکایی «جام رز» با روغن گل رز معطر کرد!
پس از آن فناوری اسملوویژن–Smell-O-Vision آمد؛ یا همانطور که در ابتدا نامگذاری کرده بودند: سنتوویژن-scentovision. این فناوری نوین در یک نمایشگاه بینالمللی در شهر نیویورک ایالات متحده در سال ۱۹۳۹ میلادی رونمایی شد. دستگاه تقریباً مجموعهای از لولههایی بود که روی صندلی تماشاگران نصب میشد و یک پخشکننده رایحه داشت که هم زمان با نمایش یک تصویر خاص عطر را آزاد میکرد.
ولی تا سال ۱۹۶۰ میلادی زمان برد تا این تکنیک اسم و رسمی پیدا کند. در این سال فیلمی با عنوان «عطر راز» اکران شد که فیلمی معمایی بود و سکانسهای مهمی از فیلم با کمک این فناوری و رها کردن رایحههای مرتبط، به اوج خودش میرسید؛ برای مثال در صحنهای که آدمکش پیپ میکشید.
اما فیلم و اسملوویژن هر دو شکست خوردند و مشکل اساسی آن بود که عملکرد دستگاه دقیق نبود. ناهماهنگی زمانی دردسر درست میکرد و بوها آنقدر پراکنده بودند که تماشاگر تجربه خوشایندی نمیداشت.
تخلیه رایحه پیشین از فضا برای آزادسازی عطر بعدی نیز دردسرساز بود. یک سیستم رقیب به نام آروماراما هم نقصهای مشابهی از خودش به نمایش گذاشت.
جان والترز، کارگردان فیلم پلیاستر در اوایل دهه ۸۰ میلادی از کارتهایی استفاده کرد که با خراشیدن رویشان، رایحه آزاد میشد.
در دهه ۹۰ میلادی نیز استارتاپ دیجیسنتز ایده «آیاسمل-iSmell» را معرفی نمود که توانسته بود سرمایهای ۲۰ میلیون دلاری جذب کند تا یک دستگاه خانگی طراحی کند که به پورت یواسبی کامپیوتر متصل میشد. بو از یک کارتریج قابلتعویض پخش میشد، مانند یک چاپگر اینجکت. مشکل در آنجا بود که این روش هم به خوبی عمل نمیکرد؛ عطرها با هم در آمیخته میشدند و تشخیص هر کدام سخت بود. در پایان سال ۲۰۰۱ میلادی، که سراسر دنیا در تب و تاب بحران اقتصادی بعد از حمله به برجهای دوقلوی شهر نیویورک بود، کفگیر این کمپانی نیز به ته دیگ خورد و سرمایه اش به اتمام رسید.
حتی اکنون نیز که دنیای سرگرمی از نظر فناوری بسیار پیشرفت کرده و با هدستهای واقعیت مجازی و نمایش در فضای باز در میان تماشاگران اشباع شده، استفاده از رایحه، عنصری است که دور از دسترس به نظر میرسد و موانع سختی پیش رو دارد. با اینکه دوئرنیک مطمئن است همه کوشش هایش همچون دیگران شکست نخواهد خورد، بایستی بر یک سری چالشهای بزرگ فائق آید.
شاید یکی از بنیادینترین مشکلات آن است که ما هنوز به طور کامل نمیدانیم حس بویایی چگونه عمل میکند.
سال ۱۹۹۱ میلادی دو دانشمند از دانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک ایالات متحده، پژوهشی را منتشر کردند که نشان میداد حس بویایی بر هزار ژن مختلف، یعنی حدود ۳ درصد کل ژنوم ما متکی است. این ژنها گیرندههایی را که فضای کوچکی از بافت را اشغال کردهاند و در بخش فوقانی حفرههای بینی هستند، شکل میدهند.
هر سلول در این بافت حس بویایی تنها یک نوع حسگر دارد ولی هنگامیکه مولکولهای بودار گوناگون روی آنها فرود میآیند، با فرستادن پیامهایی به مغز، این امکان را به ما میدهند که حدود ده هزار بوی متفاوت را تشخیص دهیم.
لیندا باک و ریچارد اکسل، دو دانشمندی بودند که بابت این پژوهش جایزه نوبل پزشکی و فیزیولوژی سال ۲۰۰۴ میلادی را کسب کردند. ولی اینکه دقیقاً چگونه یک بو گیرندههای حس بویایی ما را فعال مینماید تا این پیامها را ارسال کند، موضوعی است دانشمندان برایش در پی پاسخ هستند.
ساسکیا ویلسون-براون، بنیانگذار مؤسسه غیرانتفاعی هنر و حس بویایی در شهر لسآنجلس کالیفرنیا، توضیح میدهد که دو نظریه درباره چگونگی عملکرد سیستم بویایی ما وجود دارد. اولین نظریه بیان می دارد هنگامیکه یک مولکول از گیرندههای سیستم بویایی ما عبور میکند، نیروهای الکترواستاتیک ضعیف بین اتمها موجب تولید انرژی ارتعاشی میشوند. این فرکانسهای ارتعاشی به پیامهای الکتریکی تبدیل میشوند که دادههای مرتبط با آن بو، از طریق آنها برای پردازش به مغز ارسال میشوند.
نظریه دوم که بیشتر پذیرفته شده است، میگوید مولکولهای یک بو مانند یک کلید در قفل عمل میکنند و به این شکل دستور میدهند تا پیامهای عصبی به سمت مغز ارسال شوند. ویلسون- براون میگوید ساخت یک دستگاه بویایی هوشمند مانند این است که از یک هنرمند قرون وسطی بخواهید پیش از آنکه اصول اولیه پرسپکتیو را درک کرده باشد، یک نقاشی کاملا منطبق بر واقعیت بکشد.
او اضافه میکند: “بو شبیه رنگ نیست که مثلاً مبتنی بر مدل رنگی آرجیبی (که بتوانیم هر رنگی را با ترکیب قرمز، سبز و آبی بازتولید کنیم) باشد یا حتّی مدل سیاموایکی (مدل دیگری که برای چاپ رنگی به کار میرود) که بتوانیم هر رنگی را بازتولید کنیم. هر بویی اجزای ترکیبی خودش را دارد.”
با اینکه بعضی از رایحهها فقط با یک نوع مولکول آزاد میشوند، اغلب آنها ترکیبی از مولکولهای مختلف هستند که هر کدام از آنها چندین گیرنده را تحریک میکند. در کنار این، گرچه ترکیبات شیمیایی مشخصی در رایحهها یافت میشود و در بعضی از آنها نقش مهمی دارند، مشکل بتوان تنها با دانستن فرمول شیمیایی پیشبینی کرد که هر مولکول چه بویی از خود تولید میکند.
یک مثال مناسب برای این مطلب را میتوانید در سه مولکولی که از لحاظ شیمیایی به یکدیگر شبیه هستند و به لاکتونها معروفند، بیابید. با اینکه همگی آنها ساختار شیمیایی مشابه دارند، یکی بوی نعنایی دارد، دیگری عطر کره میدهد و سومی هم بوی کافور دارد.
این موضوع پیشبینی و بازتولید مصنوعی بوها را بینهایت سخت میکند، بهخصوص که رمز و راز تولید مصنوعی عطر از سوی شرکتهای چندملیتیِ شدیدا پنهانکار، محافظت میشود.
اولیویا جزلر، بنیانگذار شرکت مشاوره “آینده بو” – که برای برندهایی از جمله ویکتوریاز سکرت و دیور عطر تولید میکند – میگوید: “کل پژوهشهای خوبی که در زمینه تولید رایحه وجود دارد، در آزمایشگاه پنج شرکت در دنیا انجام میشود.”
مانع دوم بیشتر فرهنگی است تا زیستشناسی: بو چندان خوشنام نیست.
جزلر در آزمایشگاهی در دانشگاه ساسکس بویایی و حواس دیگر را مطالعه کرده ولی بیان میکند آن دقت دقیق آکادمیک در زمینه بو و رایحه به ندرت مشاهده می شود.
وی اضافه می کند: “بویایی کماهمیتترین حس تلقی میشود و به همین خاطر کمترین میزان پژوهش روی آن انجام شده است. ولی بویایی تنها حسی است که در آن محرک با مغز تماس مستقیم برقرار میکند. مولکول از حفرههای بینی بالا میرود و مستقیما با گیرندههای حس بویایی تماس برقرار میکند و پیام به بادامه مغز انتقال مییابد.”
از نظر اولیویا جزلر، همهگیری این یک سال ممکن است ناخواسته به درک اهمیت بو کمک کند. وی میگوید: “از آنجایی که از دست دادن حس بویایی یکی از نشانههای بیماری کووید-۱۹ بود، آدمها بیشتر درک کردند که این حس چقدر مهم است.”
ما نسبت به بوهایی که حالمان را به هم میزند، حساستریم اما رایحههایی که به نظر ما نفرتانگیزند، بیشتر مواقع شدیدا به یک تفاوت ژنتیکی کوچک بدن خود ما بستگی دارند. به همین دلیل است که سخت است بدانیم از هر عطر چقدر باید آزاد شود تا برای فرد دیگری شدید به نظر نیاید.
گریس بویل، فیلمسازی است که با رایحههای دستساز فراوانی کار کرده است. او شرکت تولید ویدیوی “د فیلیز” – به معنای سرگرمی آینده – را اداره میکند که نامش را از کتاب علمی-تخیلی “دنیای قشنگ نو” اثر آلدوس هاکسلی الهام گرفته است.
بویل میگوید که اغلب در فرآیند تولید اثر، بو به مراحل آخر تنزل پیدا میکند که در نتیجه بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد. برای آنکه بو بتواند به عنوان یکی از اجزای اصلی در صنعت سرگرمی نقشی داشته باشد، باید از ابتدای کار در سناریو آورده شود.
او میافزاید: “شما نمیتوانید یک قطعه را که برای کلارینت بنویسید بعد با پیانو آن را بنوازید و انتظار داشته باشید که جواب هم بدهد.”
به نظر بویل، به جای آنکه بوی نان تازه را در یک صحنه فیلم که در نانوایی اتفاق میافتد، از طریق هدست تماشاگر بیرون بدمید، بهتر است ادکلن قاتل را برای تماشاگر پخش کنید تا این پیام را به تماشاگر بدهد که او وارد اتاق شده اما شخصیت اصلی فیلم هنوز آگاه نیست. در این مورد انگار که حس بویایی جای موسیقی را گرفته و تنش سکانس را بالا میبرد.
سومین مشکلی که برای وارد کردن بو به صنعت سرگرمی وجود دارد پول است.
هزینههای بالا مطمئناً علت عدم موفّقیت آروماراما و رقبایش بود چون باید سالنهای سینما را علاوه بر پروژکتور، به سیستمهای عطرپراکنی مجهز میکردند که به پول امروز، معادل ۲۵۰ هزار دلار برای هر سالن آب میخورد.
جکی موری، کارشناس واقعیت مجازی که پیش از راه انداختن شرکت خودش یک دهه در مؤسسه فناوریهای خلاقه در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی فعالیت میکرد، از دهه ۸۰ میلادی در زمینه تولید مصنوعی رایحه فعالیت میکند. وی دستگاههای گوناگونی را در خلال دهههای گذشته آزمایش کرده است. تازهترین آنها یک قلاده است که عطر به جای اسپری، روی یک فیلتر کاغذی آزاد میشود. وی میگوید با این روش میتوان سریعتر عطر جدید را جایگزین کرد چون مولکولهای کمتری آزاد میشوند.
به گفته موری، “ناکامی ما به این دلیل است که کسی نمیخواهد در این زمینه سرمایهگذاری کند، نمونهاش اسملوویژن. سرمایهگذاران انتظار برگشت سود بالا دارند، چیزی که بشود در مقیاس بالا تولید کرد و میپرسند چطور به فروش ۵۰۰ میلیونی میرسید؟ چنین بازاری فعلاً وجود ندارد.”
اما بعضیها هم از این نگرانند که دلیل این ناکامی چیزی بسیار سادهتر از این باشد: فقدان تمایل به عطر پراکنی دیجیتال.
دیوید ادواردز مهندس علوم زیستی در دانشگاه هاروارد و مخترع یک “بلندگوی عطری دیجیتال” به نام سیرانو است. این دستگاه که سال ۲۰۱۶ میلادی به بازار آمد، با کارتریج کار میکرد، میتوانست ده نوع مختلف بو و رایحه تولید کند و قیمت هر دستگاه هم ۴۹ دلار بود.
ادواردز میگوید: “به طور معمول میبینیم که مصرفکننده از دستگاه سر در نمیآورد و تمایلی به آن ندارد.” بیشتر دستگاههای سیرانو روی میزها خاک میخوردند و بعد از مدتی هم خط تولیدش متوقف شد.
سرنوشت مشابهی هم برای “سِنتی” رقم خورد که با کارتریج کار میکرد و نتیجه تحقیقات مهندسش آدرین چوک، بنیانگذار مؤسسه مالزیایی ایمجینیرینگ بود. به گفته چوک بیشتر دستگاهها را زوجهای جوانی خریدند که میخواستند از راه دور برای هم عطر رز و شکلات بفرستند. وی میگوید: “برای مدت کوتاهی سرگرمتان میکند ولی چند بار دلتان میخواهد چنین کاری را تکرار کنید؟”
با این حال، شکست پروژه “سنتی” چوک را بر آن داشت تا روی ساخت دستگاه دیگری تمرکز کند که به روش کاملاً متفاوتی کار میکند. این دستگاه از طریق الکترودهایی که داخل سوراخ بینی کار گذاشته میشوند، گیرندههای حس بویایی را تحریک میکنند. از این راه مشکل تعویض بوها با کارتریجهای گران حل میشود و از آزمایشهایی که کرده، نتایج رضایتبخشی هم گرفته است. اما این وسیله مشکل ویژه خودش را دارد.
او میگوید: “آیا آدمها حاضرند همانطور که توی اتاق نشستهاند الکترود به دماغشان وصل کنند؟ حتّی در شرایط معمولی هم امکانش کم است؛ ولی در زمانه ویروس کرونا، احتمالاً بدترین پژوهشی است که میتوانید در دست داشته باشید. امسال اصلاً نتوانستم روی این پروژه کار کنم.”
گالری ادکلن فرانس پاریس: فروشگاه اینترنتی عطر و ادکلن فرانس شاپ