در دوره ها و سده های پیشین از جمله دوره باستان، علاوه بر خوشبوکنندههایی که منبع گیاهی داشته اند و در شعر و ادب پارسی نیز از آنها نام برده شده است، بخشی از مهمترین عطرها و خوشبوکنندهها نیز که از آنها در شعر و ادب نام برده شده، منبع حیوانی دارند و مهمترین آنها مُشک-MUSK است که از آهوی بسیار کمیابی به دست میآمده است و امروزه به عنوان نُت پایه و اصلی در عطرسازی استفاده می شود.
آهوی مُشکین، نوعی آهوی خاص و دوست داشتی است و این حیوان بسیار زیبا در صحرای ختا و ختن چین به فراوانی وجود داشته و هر سال پوست یا آنچه شبیه به پوست بوده از ناف خود به زمین میانداخته که آن را به اعتبار رنگی که داشته و چیزی شبیه خون خشک شده سیاه رنگ بوده «نافه مُشکین» میخواندهاند.
این ماده از آهوی وحشی پیش از آنکه به حد کمال برسد و بیفتد، در ناف آهو به صورت مایع جمع میشده و هنگامی که آنچه به رنگ خون بوده به صورت منجمد در میآمده و پوست دور آن هم خشک میشده، از ناف این نوع آهو، خود به خود به زمین میافتاده است که همان «نافه مُشک» یا «نافه مُشکین» خوانده میشده و به سبب آنکه بسیار نادر بوده و سخت به دست میآمده، دارای بهای ارزندهای بوده است.
در گذشته راهزنان همواره به دنبال کاروانهایی که احساس میکردند ممکن است این کالای ارزشمند را از جایی به جایی حمل کنند افتاده و در بزنگاهی به کاروان زده و این ماده گرانبها را به یغما میبردهاند.
به همین منظور بازرگانان برای آنکه بوی نافه که از چند فرسنگی کاملاً به مشام میرسیده باعث آگاهی و تطمیع راهزنان نشود، راههای گوناگونی را انتخاب می کردند؛ از جمله آنکه آن را در لابلای کالای دیگری به نام «انجدان» یا «انگدان» یا «انقوزه» پیچیده و پنهان میکردهاند و این «انجدان» که صمغ و نوعی مادّه گیاهی است، به قدری بوی آزاردهنده دارد، که طبعاً مانع رسیدن رایحه مُشک به بیرون از خود میشده است. نادانی راهزنان تا آنجا ادامه داشت که باید گفت: چطور این راهزنان نادان، از بوی بد «انجدان» به وجود احتمالی «مُشک» در آن کاروان نمیافتادهاند!
این ماده بدبو امروزه نیز برای رفع پارهای از کسالتها از جمله ناراحتیهای معدی، مثل هضم غذا یا حتی رفع بیماریهای پوستی، به کار میرود و علاوه بر جنبه دارویی مصارف دیگری هم دارد از جمله مصرف شیمیایی و صنعتی.
ابومحمّد مُشرفالدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف (۶۰۶ – ۶۹۰ هجری قمری) متخلص به سعدی، شاعر و نویسندهٔ پارسیگوی ایرانی، به بوی بسیار شدید مُشک، به این شکل اشاره کرده است:
خوی سعدی است نصیحت چه کند گر نکند
مشک دارد، نتواند که کند پنهانش
در ادامه هنگامی که کاروان به مقصد میرسیده است عدهای این نافههای مُشک را از میان انجدانهها بیرون آورده و آنها را در مسیر باد و آفتاب پهن میکردهاند تا بوی بد «انجدانه» از بین میرفت و بوی مشک اصلی پخش میشد. البته استشمام همین مشک گرانبها نیز خالی از ناراحتی نبوده است؛ از جمله ممکن است شخص را دچار زکام کند. استاد محجوب در تقریرات خود میفرماید که مُشک چون ماده بسیار گرانقیمت و ارزشمند و کمیابی بوده، در آن تقلب فراوان هم صورت میگرفته است. از جمله جگر سرخ گوسفند یا گاو را سوزانده و آن را به صورت آرد و پودر درآورده و داخل مشک میکردند که به این ترتیب سود بیشتری از فروش مُشک عایدشان شود!
نباید فراموش کرد که نافهگشایی شغل بسیار حساس و خاصی بوده که از عهده هر کسی ساخته نبوده است و در حقیقت نافهی گشاده هم به آن سبب اهمیت دارد که تا نافهی مشک گشوده نشود و مشک داخل آن سائیده نشود، نمیتوان به بوی آن و اصالت مشک پی برد تا بقیه را به همان صورتی که هست خریداری کنند. در حقیقت نافهگشایی و سابیدن مُشک، نوعی نمونهبرداری و نشان دادن اصالت و خالص بودن مشک است و این امر نوعی خاص از یک هنر خاص بوده که عده کمی با آن آشنایی داشتهاند.
اما در عالم شعر و شاعری نافهگشایی کردن اشاره به پراکنده شدن یا برخاستن بوی خوش است؛ همانگونه که حضرت حافظ میفرماید:
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
وی همچنین در بیتی از غزل می فرماید:
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
حافظ پر آوازه، به شکل بسیار زیبا و ظریف و دلنشینی نافهگشایی را آورده است و بد نیست همین جا اضافه کنیم که استاد محمدرضا شجریان به همراه چهار تن از هنرمندان یعنی پرویز یاحقی، فرهنگ شریف، جهانگیر ملک و منصور صارمی، این غزل را در دستگاه ماهور با کمال استادی اجرا کردهاند. و یا شعر دیگری از خواجه شمسالدین محمد شیرازی:
مژدگانی بده ای خلوتی نافهگشا
که ز صحرای خُتن، آهوی مُشکین آمد
این مژدگانی خواستن حافظ به واسطه بازآمدن زنی است مثل بقیه شاهزادهخانمها که در حرم میزیسته است و وی را به سبب خوشبوییاش، یعنی استفاده از مشک و عنبر و غالیه، «نافهگشا» عنوان کرده و مژدگانی از یک بزرگزاده خواسته است و از سوی دیگر نیز از آن فرد با عنوان «آهوی مشکین» یاد کرده است؛ زیرا وی نیز بسیار خوبصورت و خوشچهره بوده و علاوه بر آن، علاقه بسیار داشته است که اطرافیانش تا میتوانند، از این زیبایی او تعریف و تمجید کنند.
لازم است در این مطلب تأکید شود که در شعر و ادب پارسی شعرا به مراتب به این ماده خوشبوی یعنی مشک و آهوی مشکین که از طراوت های بسیار زیبای آهوان بوده، اشارههای فراوان کردهاند: از جمله سعدی بزرگ که در باب هشتم گلستان میفرمایند:
مشک آنست که خود ببوید، نه آنکه عطار گوید.
همچنین حضرت حافظ می فرمایند:
مکش آن آهوی مشکین مرا ای صیاد
شرم از آن چشم سیه دارش و مژگان سیاه
خواهم از زلف بتان نافهگشایی کردن
فکر دور است و همانا که خطا میبینم
غـالیه:
دیگر ماده خوشبویی که از مُشک گرفته و ساخته میشود «غالیه» است که بانوان ایران زمین برای خوشبو کردن موی سر خود و مردان برای عطرآگین ساختن موی سبیل و ریش خود از آن استفاده میکردهاند و ترکیب آن مقدار بسیار ناچیزی از مُشک است که آن را با مواد دیگری از جمله «عنبر» ترکیب کرده و به صورت پودر درآورده مورد استفاده قرار میدادهاند. «غالیه» نیز مانند مشک، در ادبیات بسیار استفاده شده است؛ ازجمله در دو بیت زیر که هر دو از حافظ است که میفرماید:
آنکه از سنبل او غالیه تابی دارد
باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد
و یا:
آن غالیه خط، گر سوی ما نامه نوشتی
گردون ورقِ هستیِ ما درننوشتی
عنبر:
عنبر دومین ماده بسیار معروف پس از مُشک است که از حیوانی به نام «گاو عنبر» به دست می آید و نامهای دیگر آن عبارتست از «ماهی عنبر»، «عنبر نهنگ»، «شاه نهنگ» که آن را در زبان فرانسه «کشلو» میخوانند همه از خانواده «وال» هستند؛ اما قدری درندهتر. سر این حیوان بسیار بزرگ و به اندازه یک سوم کل بدن آن است و شکلی مخروط دارد. کبد آنها نیز گاه تا سیصد کیلو و قلب آنان به هفتاد کیلو هم میرسد و جثه آنان تقریباً معادل جثه دوازده فیل است.
از روده این حیوان بزرگ، مادهای روغنی به دست میآید که از آن در تهیه عطر استفاده میشود. این ماده چربی خاکستری رنگ نزدیک به سفید چرکتاب بسیار بسیار خوش بو است و صیادان که دنبال عنبر هستند این ماده را که روی آب دریا جمع میشود و وزن آن از نیم کیلو تا چندین کیلو است برداشته و به بهای بسیار گزاف در بازار میفروشند. انواع عنبرها با رنگ آنان درجهبندی و قیمتگذاری میشوند.
زَبّاد:
سومین عطری که از حیوانات گرفته میشود، از حیوانی است از گونهی گربهسانان که وحشی و قدری هم از گربه معمولی کوچکتر است. این حیوان خوش بو که در مناطق گرمسیری آفریقا و آسیا حضور دارد به نام «زَبّاد» یا «گربهی زبّاد» یا سیوت-CIVET معروف است.
این حیوان گربه سان هنگامی که قصد دارد مادهی خود را در فصل جفتگیری جلب کند، یا حتی حدود اختیارات خود را مرزبندی کند، از بیضههای خود و اطراف آن، مادهای روغنی به بیرون میفرستد که بسیار بوی خوبی دارد؛ حتی مدفوع زباد نیز بسیار خوشبو است. این حیوان بسیار کمیاب است و بیشتر در نواحی کشورهای چین، عربستان و حبشه زندگی میکند.